خودم را نمیشناسم
حس عجیبی دارم. اونقدر عجیب که برای خودمم شناخته شده نیست. از طرفی میخواهم گریه کنم. از طرف دیگر عصبانیم و همزمان دوست ندارم کسی از این موضوع پی ببرد. به قدری احساس دلتنگی دارم که نمیدانم حتی از کجا آمده است. از آسمان ابری امروز؟ یا خواب بد موقع من؟ بنابراین میخندم. سعی میکنم در این میان دیگران را از خود ناامید نکنم.
این روزها سر هر چیز کوچک و بزرگی عصبانی میشوم. سخت میکوشم کسی از درونم پی نبرد و به راستی نیاز دارم برای چند روز تنها باشم. آنقدر زیاد که دیگر حتی حرف زدن با اطرافیانم برایم کسل کننده است. اما میدانم تنهایی بیشتر از قبل مرا کلافه میکند. از طرفی دوستی واقعی ندارم و از طرف دیگر نیازی به آن نمیبینم. حسهایم حتی برای خودم نیز پیچیده است.
برای همین تقریبا حرفی نمیزنم. سکوت بهترین راه برای مقابله با پرسشهای بیوقفهی پس از بیان احساسات است. به قول پدرم تنها باید اطرافم را بپذیرم و منتظر بمانم تا ببینم که دنیا چه چیز را برایم کنار گذاشته است.
با خودم مشکل دارم. آنقدر زیاد که نمیدانم باید از کجا برای اصلاح مشکلاتم شروع کنم. حس بدی به خودم دارم. مقابل آینه اینقدر زشت خودم را میبینم که میخواهم همان دم صورتم را نابود کنم. من آدمی سست عنصرم. برخلاف آنچه که دیگران میگویند تنها و تنها فردی بی هدف و دمدمی مزاجم. ای کاش میتوانستم راهی برای خود پیدا کنم. استعداد واقعیام را بشناسم و آن را آنقدر با جدیت ادامه بدهم که در آن به راستی موفق شوم؛ اما طبیعت من اینچنین نیست. هر چه را میبینم دوست دارم و در هیچ کدام استعدادی ندارم. هر چه مینویسم به درد نخور به نظر میآید و هر چه میکنم نابود کننده. وجودم از حس تنفر به خودم پر شده و این در حالی است که همه می اندیشند من خودپسند هستم.
خوب البته یک جامعه نیازمند چند گوسفند هم هست. و من به راستی یکی از آنها هستم. چرا تا این حد احساس پوچی میکنم؟ ای کاش فقط میتوانستم این زندگی بیرحمانه را به اتمام رسانم. از آن خسته شدم. دلم گریهای بسیار میخواهد و از طرفی کسی را که بیهیچ سخنی کنارم بنشیند. اما چنین کسی را نمیابم و میدانم سهم من از این دنیا تنها افکار ضد و نقض و سرکوب کننده خودمم است.
یکبار دیگر مانند هر زمانی، دلم میخواهد بمیرم. دوست دارم هر چه زودتر این دنیا به اتمام رسد. ممکن است باز هم خودخواه به نظر برسم. اما اصلا برام مهم نیست. هیچ چیز مهم نیست. کاش به راستی به اتمام میرسید. دنیا به آدم بیاستعدادی چون من نیاز ندارد. دنیا جای افراد مصمم و کارآمد است و نه کسی مانند من.